محتشم کاشانی (غزلیات)/رخت که صورت صنع آشکار از آن پیداست
ظاهر
| رخت که صورت صنع آشکار از آن پیداست | نشان دقت صورت نگار از آن پیداست | |||||
| قدت که بر صفتش نیست هیچ کس قادر | کمان قدرت پروردگار از آن پیداست | |||||
| سرت که گرم می لطف بود دوش امروز | گرانی حرکات خمار از آن پیداست | |||||
| به زیر دامن حسنت نهفته است هنوز | خطی که گرد گلت صد بهار از آن پیداست | |||||
| کمان سخت کش است ابرویت ولی کششی | به جانب همه بیاختیار از آن پیداست | |||||
| کرشمه سازی از آن چشم را چه نام کنم | که عشوههای نهان صد هزار از آن پیداست | |||||
| ز بیقراری زلفت جز این نمیگویم | که حال محتشم بیقرار از آن پیداست | |||||