محتشم کاشانی (غزلیات)/زهی کرشمهی تو را سرمهسای چشم سیاه
ظاهر
| زهی کرشمهی تو را سرمهسای چشم سیاه | دو عالمت نگرستن بهای چشم سیاه | |||||
| دو حاجب تو کمین گاه لشگر فتنه | سپردهاند به آن گوشههای چشم سیاه | |||||
| هزار چشم چو نرگس نهادهاند بتان | که بنگری و شوندت فدای چشم سیاه | |||||
| ز خواب بستن من آزمود قدرت خویش | چو شد به غمزه و شوندت فدای چشم سیاه | |||||
| جلای چهره روز سفید گردد اگر | برآفتاب گمارد بلای چشم سیاه | |||||
| ستاده چشم برایمانم آن که داده مدام | ز خوان نامه سفیدان غذای چشم سیاه | |||||
| هزارخانه سیه ساز در کمین دارد | برای محتشم آن مه ورای چشم سیاه | |||||
| دو چشم محتشم از اشک سرخ گشت سفید | ز بهر چهرهی گلگون برای چشم سیاه | |||||