محتشم کاشانی (غزلیات)/شوم هلاک چو غیری خورد خدنگ تو را
ظاهر
| شوم هلاک چو غیری خورد خدنگ تو را | که دانم آشتی در قفاست جنگ تو را | |||||
| که کرده پیش تو اظهار سوز ما امروز | که آتش غضب افروخته است رنگ تو را | |||||
| مصوران قلم از مو کنند تا نکشند | زیاده از سرموئی دهان تنگ را | |||||
| زمان کنم افزون جراحت تن خویش | ز بس که بوسه زنم زخمهای سنگ تو را | |||||
| جریدهی گرد من امشب گرت رفیقی نیست | چه باعث است به ره دمبدم درنگ تو را | |||||
| به مدعی پر و بالی مده که پروازش | بباد بر دهد ای سرو نام و ننگ تو را | |||||
| ز حرف پر دلی محتشم پرست جهان | ز بس که جای به دل میدهد خدنگ تو را | |||||