محتشم کاشانی (غزلیات)/آن که بود از تو به یک حرف زبانی قانع
ظاهر
| آن که بود از تو به یک حرف زبانی قانع | این زمان نیست به صد لطف نهانی قانع | |||||
| غیر کز مرده لان بود به یک پرسش تو | نیست اکنون به حیات دو جهانی قانع | |||||
| ابر لطف تو به سیلاب جهانی مشغول | لب من تشنه بیک قطره چکانی قانع | |||||
| گر به شیرین سخنی خوش نکنی کام رقیب | میشوم از تو به این تلخ زبانی قانع | |||||
| نیم زخمی به جگر دارم و دانم که به آن | نشود یار به این سخت کمانی قانع | |||||
| پیش آن شاه جهانگیر بمیرم صد بار | که گداییست به یک کلبه ستانی قانع | |||||
| غیر را ساخت به یک آیت رحمت زنده | محتشم مرد به یک فاتحه خوانی قانع | |||||