محتشم کاشانی (غزلیات)/چو میخواهد که نامم نشنود بیگانه رای من
ظاهر
| چو میخواهد که نامم نشنود بیگانه رای من | ازو بیگانه بادا هرکه باشد آشنای من | |||||
| ز رغم من به نوعی مدعی را کام میبخشی | که میخواهد باخلاص از خدای من بقای من | |||||
| بکش گر درخور بخشش نیم تا کی روا داری | به بدخواه از پی درخواه جز می التجای من | |||||
| چو فرمایی که خاصانت به بزم آرند یاران را | به حاجب هم به جنبان گوشهی چشمی برای من | |||||
| ز قرب یار ننهادم ز جای خود قدم بالا | چها در سر گرفتی غیر اگر بودی به جای من | |||||
| به تشریف غلامی گر بلند آوازهام سازی | زند بر بام چرخ ایام کوس کبریای من | |||||