محتشم کاشانی (غزلیات)/گفتمش دم به دم آزار دل زار مکن
ظاهر
گفتمش دم به دم آزار دل زار مکن | گفت اگر یار منی شکوه ز آزار مکن | |||||
گفتمش چند توان طعنه ز اغیار شنید | گفت از من بشنو گوش باغیار مکن | |||||
گفتم از درد دل خویش به جانم چه کنم | گفت تا جان شودت درد دل اظهار مکن | |||||
گفتم آن به که سر خویش فدای تو کنم | از میان تیغ برآورد که زنهار مکن | |||||
گفتمش محتشم دلشده را خوار مدار | گفت خود را ز پی عزت او خوار مکن |