محتشم کاشانی (غزلیات)/عشق کهن به کوی تو می‌آردم هنوز

از ویکی‌نبشته
محتشم کاشانی (غزلیات) از محتشم کاشانی
(عشق کهن به کوی تو می‌آردم هنوز)
  عشق کهن به کوی تو می‌آردم هنوز واندر صف سگان تو می‌داردم هنوز  
  با آن که برده ترک توام حدت از سرشک الماس ریزه از مژه می‌باردم هنوز  
  زو دست قطع اشگ که دهقان روزگار درسینه تخم مهر تو می‌کاردم هنوز  
  آزرد جانم از تو ز آزارهای پیش جان سازمش نثار گر آزار دم هنوز  
  غم که دور از من دیوانه نگردد هرگز آشناییست که بیگانه نگردد هرگز