محتشم کاشانی (غزلیات)/دل خود رای مرا برده گل خودروئی
ظاهر
| دل خود رای مرا برده گل خودروئی | ترک خنجر کش مردم کش آتش خوئی | |||||
| طفل نو سلسلهای شوخ تنگ حوصلهای | شاه دیوانه و شی ماه مشوش موئی | |||||
| سر و کارم به غزالیست کزاغیار مدام | میکند روکش مردم به یک آدم روئی | |||||
| دیده پرنور شود نرگس نابینا را | گر به گلشن رسد از پیرهن او بوئی | |||||
| گوش بر بد سخنم کی منهی امروز ای گل | خورده بر گوش تو گویا سخن بدگوئی | |||||
| چند سویت نگرم عشوهی چشمی بنما | عشوهی چشم نباشد گره ابروئی | |||||
| عشوهی غلب شده بر محتشم آری چکند | ناتوانی چنین خصم قوی بازوئی | |||||