محتشم کاشانی (غزلیات)/بیش ازین منت وصل و از رخ آن ماه مکش
ظاهر
| بیش ازین منت وصل و از رخ آن ماه مکش | گر کشد هجر تو را جان بده و آه مکش | |||||
| وصل بیمنت او با تو به یک هفته کشد | گو وصالی که چنین است به یک ماه مکش | |||||
| چون محال است رساندن به هدف تیر امید | تو کمان ستمش خواه بکش خواه مکش | |||||
| همت از یار مرا رخصت استغنا داد | تو هم ای دل پس ازین پای ازین راه مگش | |||||
| سربلندی مکن از وصل را ز آن شیرین لب | منت خسروی از همت کوتاه مکش | |||||
| چشم بیغیرت من گر شود از گریه سفید | دگرش سرمه ز خاک ره آن ماه مکش | |||||
| یا وفا یا ستم از کش بکشم چند کشی | گوئی آزار پر کاه بکش گاه مکش | |||||
| محتشم دیده ز بیراهی آن سرو مپوش | رقم بیبصری بر دل آگاه مکش | |||||