محتشم کاشانی (غزلیات)/بزم کین آرا و در ساغر می بیداد ریز
ظاهر
| بزم کین آرا و در ساغر می بیداد ریز | کامران بنشین و در کام من ناشاد ریز | |||||
| گر ز من دارد دلت گردی پس از قتلم بسوز | بعد از آن خاکسترم در ره گذار باد ریز | |||||
| جرعهای زان می که شیرین بهر خسرو کرده صاف | ای فلک کاری کن و در کاسهی فرهاد ریز | |||||
| روز قسمت به اسحاب تربیت یارب که گفت | کاین همه باران رد بر اهل استعداد ریز | |||||
| ای دل آن بی رحم چون فرمان به خونریزت دهد | زخم او بنما و خون از دیدهی جلاد ریز | |||||
| ای سپهر از بهر تاب آوردن این سلسله | روبنای نو نه و طرح نوی بنیاد ریز | |||||
| در حرم گر پا نهی آید ندا کای آسمان | خون صید این زمین در پای این صیاد ریز | |||||
| خفته در پای گل آن سرو ای صبا در جنبش آ | گل ز شاخ آهسته بیرون آر و بر شمشاد ریز | |||||
| مس بود اکسیر را قابل نه آهن محتشم | رو تو نقد خویش را در کوره حداد ریز | |||||