محتشم کاشانی (غزلیات)/به گوشم مژدهی وصل از در و دیوار میآید
ظاهر
| به گوشم مژدهی وصل از در و دیوار میآید | دلم هم میطپد الله امشب یار میید | |||||
| سپند آتش شوقم که هردم هاتفی دیگر | بگوشم میزند کان آتشین رخسار میآید | |||||
| بسوی در ز شوق افتان و خیزان میروم هر دم | تصور میکنم کان سرو خوش رفتار میآید | |||||
| عبیر افشان نسیمی کاینچنین مدهوشم از بویش | ز عطرستان آن گیسوی عنبریار میآید | |||||
| چو دایم از دو جانب میکند تیز آتش غیرت | اگر میآید امشب جزم با اغیار میآید | |||||
| مدام از انتظار وعدهی او مضطرب بودم | ولی هرگز نبود این اضطراب این بار میآید | |||||
| بفهمانم به دشمن چون ببرم پایش از بزمت | که از بیدست و پایی این قدرها کار میآید | |||||
| چو نبود عشق عاشق سرسر هر چند لیلی را | سر مجنون نباشد بر سرش ناچار میآید | |||||
| چه نقصان محتشم گر دل رود بر باد ازین شادی | به حمدالله که گر دل میرود دلدار میآید | |||||