محتشم کاشانی (غزلیات)/من نه مجنونم که خواهم روی در صحراکنم
ظاهر
| من نه مجنونم که خواهم روی در صحراکنم | خویش را مشهور سازم یار را رسوا کنم | |||||
| تا توانم سوخت پنهان کافرم گر آشکار | خویش را پروانهی آن شمع بیپروا کنم | |||||
| گر دهندم جا بگوی او نه جان خوش دلیست | خوش دل آن که میشوم کاندر دل او جا کنم | |||||
| اهل دل را گفته محروم نگذارم ز جور | آن قدر بگذار تا منهم دلی پیدا کنم | |||||
| خاک پای آن پری کز خون مردم بهتر است | چون من از نامردمی در چشم خون مالا کنم | |||||
| حشمت من محتشم این بس که در اقلیم فقر | بیطمع گردم گدایی از در دلها کنم | |||||