محتشم کاشانی (غزلیات)/من نه مجنونم که خواهم روی در صحراکنم

از ویکی‌نبشته
محتشم کاشانی (غزلیات) از محتشم کاشانی
(من نه مجنونم که خواهم روی در صحراکنم)
  من نه مجنونم که خواهم روی در صحراکنم خویش را مشهور سازم یار را رسوا کنم  
  تا توانم سوخت پنهان کافرم گر آشکار خویش را پروانه‌ی آن شمع بی‌پروا کنم  
  گر دهندم جا بگوی او نه جان خوش دلیست خوش دل آن که می‌شوم کاندر دل او جا کنم  
  اهل دل را گفته محروم نگذارم ز جور آن قدر بگذار تا منهم دلی پیدا کنم  
  خاک پای آن پری کز خون مردم بهتر است چون من از نامردمی در چشم خون مالا کنم  
  حشمت من محتشم این بس که در اقلیم فقر بی‌طمع گردم گدایی از در دلها کنم