محتشم کاشانی (غزلیات)/بهتر است از هرچه دهقان در چمن میپرورد
ظاهر
| بهتر است از هرچه دهقان در چمن میپرورد | آن چه آن نازک بدن در پیرهن میپرورد | |||||
| زان دو زلف و عارضم پیوسته در حیرت کنون | بیضهی خورشید را زاغ و زغن میپرورد | |||||
| نافه دارد بوئی از زلفت که بهر احترام | ایزدش در ناف آهوی ختن میپرورد | |||||
| هست شیرین را درین خمخانه از حسرت دریغ | بادهی تلخی که بهر کوه کن میپرورد | |||||
| بهرهای از دامنم خار است از آن گل پیرهن | گرد خرمن بین که اندر گل سمن میپرورد | |||||
| میدهد از اشگ سرخم آب تیغ خویش را | تشنهی خون مرا از خون من میپرورد | |||||
| عشق در هر آب و گل حالی دگر دارد از آن | محتشم جان میگدازد غیر تن میپرورد | |||||