محتشم کاشانی (غزلیات)/زلف و قد راست ای بت سرکش چشم و رخت راست ای گل رعنا
ظاهر
| زلف و قد راست ای بت سرکش چشم و رخت راست ای گل رعنا | سنبل و شمشاد هندو چاکر نرگس و لاله بنده و لالا | |||||
| ساخته ظاهر معجز لعلت ز آتش سوزان چشمهی حیوان | کرده هویدا صنع جمالت در گل سوری عنبر سارا | |||||
| آتش آهم ز آتش رویت سیل سرشگم بیمهی رویت | این ز درون زد شعله بگردون وان ز برون شد تا به ثریا | |||||
| محو ستادند عابد و زاهد مست فتادند راکع و ساجد | دوش که افکند در صف رندان جام هلالی شور علالا | |||||
| وقت مناجات کز ته دل شد جانب گردون نعرهی مستان | پرده دریدی گر نشنیدی شمع حریفان بانگ سمعنا | |||||
| مایهی دولت پایهی رفعت نقد هدایت گنج سعادت | هست در این ره ای دل گمره دانش دانا دانش دانا | |||||
| حسن ازل را بهر طلبکار هست ظهوری کز رخ مقصود | پرده بر افتد گر کند از میل وحش خیالی چشم به بالا | |||||
| محتشم اکنون کز کشش دل نیست گذارم جز بدر او | پیش رقیبان همچو غریبان نیست بدادم جز به مدارا | |||||