محتشم کاشانی (غزلیات)/چون باز خواهد کز طلب جوینده را دور افکند
ظاهر
| چون باز خواهد کز طلب جوینده را دور افکند | از لنترانی حسن هم آوازه در طور افکند | |||||
| یارب چه با دلها کند محجوب خورشیدی که او | در پیکر کوه اضطراب از ذرهای نور افکند | |||||
| چون بی خطر باشد کسی از شهسوار عشق وی | کو بر فرس ننهاده زین در عالمی شور افکند | |||||
| بی شک رساند تیر خود آن گل رخ زرین کمال | گر در شب از یک روزه ره در دیدهی مور افکند | |||||
| خوش بود گر از دل رسد حرف اناالحق بر زبان | غیرت به جرم کشف را ز آتش به منصور افکند | |||||
| با ساقی ار نبود نهان کیفیت دیگر چه سان | آتش درین افسردگان از آب انگور افکند | |||||
| بهر چه سر عشق را با بیبصر گوید کسی | بیهوده کس دارو چرا در دیده کور افکند | |||||
| هرسو چراغی محتشم افروزد از رخسارها | یک شمع چون در انجمن پرتو به جمهور افکند | |||||