محتشم کاشانی (غزلیات)/چند عمرم در شب هجران به ماتم بگذرد
ظاهر
| چند عمرم در شب هجران به ماتم بگذرد | مرگ پیش من به از عمری که در غم بگذرد | |||||
| بی تو از عمرم دمی باقیست آه ار بعد ازین | بر من از ایام هجران تو یکدم بگذرد | |||||
| هیچ دانی چیست مقصود از حیات آدمی | یکدمی کزعمر با یاران همدم بگذرد | |||||
| گر بگفت دوست خواهد از حریفان عالمی | مرد آن بادش که میگفت از دو عالم بگذرد | |||||
| خیل سلطان خیالت کز قیاس آمد برون | بگذرد در دل دمی صد بار اگر کم بگذرد | |||||
| ای که باز از کین ما دامن فراهم چیدهای | دست ما و دامن مهر تو کین هم بگذرد | |||||
| محتشم بیمار و جانش بر لب از هجران توست | کاش بر وی بگذری زان پیش کز هم بگذرد | |||||