محتشم کاشانی (غزلیات)/من آنم که جز عشق کاری ندارم
ظاهر
| من آنم که جز عشق کاری ندارم | در آن کار هم اختیاری ندارم | |||||
| ندارم به جز عاشقی اعتباری | به این اعتبار اعتباری ندارم | |||||
| ربوده است خوابم مهی کز خیالش | به جز چشم شب زنده داری ندارم | |||||
| قرار وفا کرده با من نگاری | نگاری که بیاو قراری ندارم | |||||
| دلی دارم و دورم از دل نوازی | غمی دارم و غمگساری ندارم | |||||
| ندارم خیال میان تو هرگز | که از گریه پرخون کناری ندارم | |||||
| به عشق تو اقرار تا کردم ای بت | جز آن کار ز باد کاری ندارم | |||||
| به دل گرچه صد بار دارم ز یاران | خوشم کز سگ یار باری ندارم | |||||
| براند ز کوی خودش گر بداند | که در آمدن اختیاری ندارم | |||||
| خوشم کز وفا بر در خوب رویان | به غیر از گدایی شعاری ندارم | |||||
| ندارم بغیر از گدایی شعاری | شعار من این است و عاری ندارم | |||||
| شدم در رهش از ره خاکساری | غباری و بر دل غباری ندارم | |||||
| به شکرانهی این که دی گفته جایی | که چون محتشم خاکساری ندارم | |||||