محتشم کاشانی (غزلیات)/زاهدان منع ز دیر و می نابم مکنید
ظاهر
| زاهدان منع ز دیر و می نابم مکنید | کوثر و خلد من این است عذابم مکنید | |||||
| چشم افسونگرش از کشتن من کی گذرد | بر من افسانه مخوانید و بخوابم مکنید | |||||
| مدعی را اگر آواره نسازم ز درش | از سگان سر آن کوی حسابم مکنید | |||||
| من خود از بادهی دیدار خرابم امشب | میمیارید و ازین بیش خرابم مکنید | |||||
| مدهید این همه ساغر بت سرمست مرا | من کبابم دگر از رشک کبابم مکنید | |||||
| حرف وصلی که محال است مگوئید به من | آب چون نیست طلبکار سرابم مکنید | |||||
| خواهم از گریه دهم خانه به سیلاب امشب | دوستان را خبر از چشم پرآبم مکنید | |||||
| چارهی بیخودی من به نصیحت نتوان | به خودم باز گذارید و عذابم مکنید | |||||
| توبه چون محتشم از می مدهیدم زینهار | قصد جان خاصه در ایام شرابم مکنید | |||||