محتشم کاشانی (غزلیات)/زاهدان منع ز دیر و می نابم مکنید

از ویکی‌نبشته
محتشم کاشانی (غزلیات) از محتشم کاشانی
(زاهدان منع ز دیر و می نابم مکنید)
  زاهدان منع ز دیر و می نابم مکنید کوثر و خلد من این است عذابم مکنید  
  چشم افسونگرش از کشتن من کی گذرد بر من افسانه مخوانید و بخوابم مکنید  
  مدعی را اگر آواره نسازم ز درش از سگان سر آن کوی حسابم مکنید  
  من خود از باده‌ی دیدار خرابم امشب می‌میارید و ازین بیش خرابم مکنید  
  مدهید این همه ساغر بت سرمست مرا من کبابم دگر از رشک کبابم مکنید  
  حرف وصلی که محال است مگوئید به من آب چون نیست طلبکار سرابم مکنید  
  خواهم از گریه دهم خانه به سیلاب امشب دوستان را خبر از چشم پرآبم مکنید  
  چاره‌ی بیخودی من به نصیحت نتوان به خودم باز گذارید و عذابم مکنید  
  توبه چون محتشم از می مدهیدم زینهار قصد جان خاصه در ایام شرابم مکنید