محتشم کاشانی (غزلیات)/زهی طغیان حسنت بر شکیب کار من باعث
ظاهر
زهی طغیان حسنت بر شکیب کار من باعث | ظهورت بر زوال عقل دعوی دار من باعث | |||||
ندانم از تو هر چند از ستم فرمایی آزارم | که آن حسن ستم فرماست بر آزار من باعث | |||||
تو تا غایت نبودی خانمان ویران کن مردم | تو را شد بر تطاول پستی دیوار من باعث | |||||
ز کس حرمت دوشم چه خود را دور میداری | که ایمای تو شد بر جرات اغیار من باعث | |||||
خدا خون جهانی از تو خواهد خواست چون کرده | جهان را بر خرابی دیدهی خونبار من باعث | |||||
دگر در عشوه خواهم کرد گم ضبط زبان تا کی | شود لطف کمت بر رنجش بسیار من باعث | |||||
سبک کردم عیار خویش از این غافل که خواهد شد | بر استیلای نازش خفت مقدار من باعث | |||||
گره بر رشتهی ذکر ملایک میتواند زد | سر زلفت که شد بر بستن زنار من باعث | |||||
گزیدم صد ره انگشت تحیر چون ز محرومی | به زیر تیغ شد بر زخم او زنهار من باعث | |||||
ز ذوق امروز مردم حال غیر از وی چو پرسیدم | که بر اعراض پنهانی شد استغفار من باعث | |||||
غم او محتشم بستی در نطقم اگر گه | نگشتی اقتضای طبع بر گفتار من باعث |