محتشم کاشانی (غزلیات)/من شیدا چرا از عقل و دین یک باره برگشتم
ظاهر
من شیدا چرا از عقل و دین یک باره برگشتم | به رندی سر برآوردم به رسوایی سمر گشتم | |||||
ز استغنا نمیگشتم به گرد کعبه لیک آخر | سگ شوخی شدم از شومی دل در به در گشتم | |||||
سرم چون گوی میباید فکند از تن به جرم آن | که عمری بر سر کوی تو بیحاصل به سر گشتم | |||||
ز دلدار دگر خواه دوای درد دل جستن | که هرچند از تو جستم چارهی بیچارهتر گشتم | |||||
اگر لعل تو جانم برد برکندم ازو دندان | وگر عشق تو دینم برد از آن هم نیز برگشتم | |||||
به زور حسن خودچندان مرا آزار فرمودی | که بیزار از جمال خوب رویان دگر گشتم | |||||
اگر چون محتشم پا از ره عشقت کشم اولی | که از پرآهست یک سان به خاک رهگذر گشتم |