محتشم کاشانی (غزلیات)/جهان آرا شدی چون ماه و ننمودی به من خود را
ظاهر
| جهان آرا شدی چون ماه و ننمودی به من خود را | چو شمع ای سیم تن زین غصه خواهم سوختن خود را | |||||
| بیا بر بام و با من یک سخن زان لعل نوشین کن | که خواهم بر سر کوی تو کشتن بی سخن خود را | |||||
| من از دیوانگی تیغ زبان با چرخ خواهم زد | تو عاقل باش و بر تیغ زبان من مزن خود را | |||||
| به من عهدی که در عهد از محبت بستهای مشکن | به بد عهدی مگردان شهرهای پیمان شکن خود را | |||||
| در آغوش خیالت میطپم حالم چسان باشد | اگر بینم در آغوش تو ای نازک بدن خود را | |||||
| ورم صد جامه بر تن چون کنم شبهای تنهایی | تصور با تو در یک بستر ای گل پیرهن خود را | |||||
| کنم چون محتشم طوطی زبانیها اگر بینم | بگرد شکرستان تو ای شیرین دهن خود را | |||||