محتشم کاشانی (غزلیات)/کدام سرو ز سنبل نهاده بند به پایت
ظاهر
کدام سرو ز سنبل نهاده بند به پایت | که برده دل ز تو ای دلبران شهر فدایت | |||||
غم که کرده خلل در خرام چابکت ای گل | ز رهگذر که در پاخلیده خارجفایت | |||||
سیاست که ز اظهار عشق کرده خموشت | که حرف مهر کسی سر نمیزند ز ادایت | |||||
اشارت که سرت را فکنده پیش به مجلس | که بسته راه نگه کردن حریف ربایت | |||||
سفارش که تو را راز دار کرده بدین سان | که مهر حقه راست لعل روح فزایت | |||||
گهی به صفحهی رو زلف مینهی که بپوشد | شکسته رنگی رخسار آفتاب جلایت | |||||
گهی به سنبل مو دست میکشی که نگردد | دلیل عاشقی آشفتگی زلف دوتایت | |||||
تو از کجا و گرفتن به کوی عشق کسی جا | سگ تصرف آن دلبرم که برده ز جایت | |||||
اگر نه جاذبهی عاشقی بدی که رساندی | عنان کشان ز دیار جفا به ملک وفایت | |||||
متاز کم ز نکویان سمند ناز که هستی | تو از برای یکی زار و صد هزار برایت | |||||
به محتشم که سگ توست راز خویش عیان کن | که چون جریده به آن کو روی دود ز قفایت |