محتشم کاشانی (غزلیات)/ز عنبر آتش حسنت نکرده دود هنوز
ظاهر
| ز عنبر آتش حسنت نکرده دود هنوز | محل رخ ز می افروختن نبود هنوز | |||||
| به گرد مشگ نیالوده دامن رخسار | به باده بود لب آلودن تو زود هنوز | |||||
| که شد به می سبب آلایش وجود تو را | نیامده گنهی از تو در وجود هنوز | |||||
| نموده رشحهکشیها نهالت از می ناب | نکرده در چمن سرکشی نمود هنوز | |||||
| لبت که دوش برو کاسه بوسه زده است | بود بدیدهی باریک بین کبود هنوز | |||||
| ز پند محتشم افسوس کز طبیعت تو | که کاست نشاء ذوق می و فزود هنوز | |||||