محتشم کاشانی (غزلیات)/بعد مرگ من نکرد آن مه تاسف برطرف
ظاهر
| بعد مرگ من نکرد آن مه تاسف برطرف | میتوان مرد از برای او تکلف برطرف | |||||
| تا نگردد سیر عاشق بر سر خوان وصال | بود در منع زلیخا حق یوسف برطرف | |||||
| خاصه من کرده باغ وصل را اما در آن | بر تماشا نیستم قادر تکلیف بطرف | |||||
| فیض من بنگر که چون رفتم به بزمش صد حجاب | در میان آمد ولی شد بی توقف برطرف | |||||
| چند آری در میان تعریف بزم صوفیان | باده صافی به دست آور تصرف بر طرف | |||||
| بخت ساعت ساعتم از وصل سازد کامیاب | گر شود از وعدهای او تخلف برطرف | |||||
| محتشم مرد و ز تیغش مشکل خود حل نساخت | تا ابد مشکل که گیرد زین تاسف برطرف | |||||