محتشم کاشانی (غزلیات)/ز خاک کوی تو گریان سفر گزیدم و رفتم
ظاهر
| ز خاک کوی تو گریان سفر گزیدم و رفتم | ز گریه رخت به غرقاب خون کشیدم ورفتم | |||||
| قدم به زمین ریخت از دو شیشهی دیده | گلاب آن گل حسرت که از تو چیدم و رفتم | |||||
| ز نخل تفرقه خیزت که داد بر به رقیبان | علاقه دل و پیوند جان بردم و رفتم | |||||
| چو غیر چید گل وصلت از مساهله من | چو خار در جگر خویشتن خلیدم و رفتم | |||||
| درون پرده صبرم ز حد چو رفت تحمل | ز پاس دامن آن پرده بر دریدم و رفتم | |||||
| رخ امید به عهدت ز عاقبت نگریها | سیه در آینهی بخت خویش دیدم و رفتم | |||||
| به پند دیدهی صحبت پسند کار نکردم | نصیحت دل عزلت گزین شنیدم و رفتم | |||||
| مرا لقب کن ازین پس سگ رمیده ز آهو | کز آهوئی چو تو با صد هوس رمیدم و رفتم | |||||
| شکیب را چو نیامد ز پس نوید امیدی | به شرح محتشم پیش بین رسیدم و رفتم | |||||