محتشم کاشانی (غزلیات)/ز خاک کوی تو گریان سفر گزیدم و رفتم

از ویکی‌نبشته
محتشم کاشانی (غزلیات) از محتشم کاشانی
(ز خاک کوی تو گریان سفر گزیدم و رفتم)
  ز خاک کوی تو گریان سفر گزیدم و رفتم ز گریه رخت به غرقاب خون کشیدم ورفتم  
  قدم به زمین ریخت از دو شیشه‌ی دیده گلاب آن گل حسرت که از تو چیدم و رفتم  
  ز نخل تفرقه خیزت که داد بر به رقیبان علاقه دل و پیوند جان بردم و رفتم  
  چو غیر چید گل وصلت از مساهله من چو خار در جگر خویشتن خلیدم و رفتم  
  درون پرده صبرم ز حد چو رفت تحمل ز پاس دامن آن پرده بر دریدم و رفتم  
  رخ امید به عهدت ز عاقبت نگریها سیه در آینه‌ی بخت خویش دیدم و رفتم  
  به پند دیده‌ی صحبت پسند کار نکردم نصیحت دل عزلت گزین شنیدم و رفتم  
  مرا لقب کن ازین پس سگ رمیده ز آهو کز آهوئی چو تو با صد هوس رمیدم و رفتم  
  شکیب را چو نیامد ز پس نوید امیدی به شرح محتشم پیش بین رسیدم و رفتم