محتشم کاشانی (غزلیات)/هیچ میگویی اسیری داشتم حالش چه شد
ظاهر
| هیچ میگویی اسیری داشتم حالش چه شد | خستهی من نیمه جانی داشت احوالش چه شد | |||||
| هیچ میپرسی که مرغی کز دیاری گاه گاه | میرسید و نامهای میبود بربالش چه شد | |||||
| هیچ کلک فکر میرانی بر این کان خسته را | جان نالان خود برآمد جسم چون نالش چه شد | |||||
| در ضمیرت هیچ میگردد که پار افتادهای | مرغ روحش گرد من میگشت امسالش چه شد | |||||
| پیش چشمت هیچ میگردد که در دشت خیال | آهوی من بود مجنونی به دنبالش چه شد | |||||
| پیش دستت چاکری استاده بد آخر ببین | مرگ افکندش ز پا غم کرد پامالش چه شد | |||||
| ملک عیش محتشم یارب چرا شد سرنگون | گشت بختش واژگون اقبالش چه شد | |||||