محتشم کاشانی (غزلیات)/که زد بر یاری ما چشم زخمی ای چنین یارا
ظاهر
که زد بر یاری ما چشم زخمی ای چنین یارا | که روزی شد پس از وصل چنان هجر چنین ما را | |||||
تو خود رفتی ولی باد جنون خواهد دواند از پی | بسان شعلهی آتش من مجنون رسوا را | |||||
تو خود رو در سفر کردی ولی صحرا سپر کردی | به صد شیدایی مجنون من مجنون شیدا را | |||||
فرس آهسته ران کاندر پیت از پویه فرسوده | قدمها تا به زانو گمرهان دشت پیما را | |||||
شب تاریک و گمراهان ز دنبال تو سر گردان | برون ار از سحاب برقع آن روی مه آسا را | |||||
خطر گاهیست گرد خرگهت از شیشهای دل | خدا را بر زمین ای مست ناز آهسته نه پا را | |||||
چو میرد محتشم دور از قدت باری چو باز آئی | به خاکش گه گهی کن سایه گستر نخل بالا را |