محتشم کاشانی (غزلیات)/عمرها فکر وصال تو عبث بود عبث
ظاهر
| عمرها فکر وصال تو عبث بود عبث | عشقبازی به خیال تو عبث بود عبث | |||||
| سالها قطره زدن مور ضعیفی چو مرا | در پی دانهی خال تو عبث بود عبث | |||||
| از تو هرگز چو سرافراز به سنگی نشدیم | میوهی جستن ز نهال تو عبث بود عبث | |||||
| بیلبت تشنه چو مردیم شکیبایی ما | در تمنای زلال تو عبث بود عبث | |||||
| پر برآتش زدن مرغ دل ما ز وفا | بر سر شمع جمال تو عبث بود عبث | |||||
| به جوابی هم ازو چون نرسیدی ای دل | زان غلط بخش سوال تو عبث بود عبث | |||||
| محتشم فکر من اندر طلب او همه عمر | چون خیالات محال تو عبث بود عبث | |||||