محتشم کاشانی (غزلیات)/از بهر حسرت دادنم هر لحظه منشین با کسی
ظاهر
| از بهر حسرت دادنم هر لحظه منشین با کسی | اوقات خود ضایع مکن بر رغم چون من ناکسی | |||||
| از شوخیت بر قتل خود دارم گمان اما کجا | پروای این ناکس کند مثل تو بیپروا کسی | |||||
| اقبال و ادبارم نگر کامشب به راهی این پسر | تنها دچارم گشت و من همراه بودم با کسی | |||||
| با غیر اگر عمری بود پیدا نگردد هیچ کس | یک دم به من چون برخورد در دم شود پیدا کسی | |||||
| با آن که خار غیرتم در پا بود از پی دوم | در راه چون همره شود با آن گل رعنا کسی | |||||
| سر در خطر تن در عنا دل در گروجان در بلا | فکر سلامت چون کند با این ملامتها کسی | |||||
| داری ز شیدا گشتگان رسوا بسی در دشت غم | در سلگ ایشان محتشم رسواتر از رسوا کسی | |||||