محتشم کاشانی (غزلیات)/هر کسی چیزی به پای آن پسر میفکند
ظاهر
هر کسی چیزی به پای آن پسر میفکند | شاه ملک افسر گدای ملک سر میافکند | |||||
آفتاب از پرده پیش از صبح میآید برون | چون سحرگه باد از آن رخ پرده بر میافکند | |||||
سایه میافکند مرغی بر سر مجنون و من | وادی دارم که آنجا مرغ پر میافکند | |||||
چون گریزد از بلا عاشق که آن ابرو کمان | ناوک مژگان به دلها بیخبر میافکند | |||||
سایه از لطف تن پاکش نمیافتد به خاک | جامه چون آن نازنین پیکر ز بر میافکند | |||||
وه که هرچند آن مهم نزدیک میخواهد به لطف | بختم از بیطالعی ها دورتر میافکند | |||||
هرگه آن مه بر ذقن میافکند چوگان زلف | محتشم در پای او چون گوی سر میافکند |