محتشم کاشانی (غزلیات)/آمد از مجلس برون در سر هوای سیر باغ
ظاهر
آمد از مجلس برون در سر هوای سیر باغ | بادپای جلوه در زین باد جولان در دماغ | |||||
حسن را از چهرهی زیبای او گل در طبق | عشق را از نرگس شهلای او می در ایاغ | |||||
صبر را آتش ز تاب سینها در استخوان | عشق را روغن ز مغز استخوانها در چراغ | |||||
حسن نوبنیاد شیرین را ظهور اندر ظهور | وز برای کوه کن جستن سراغ اندر سراغ | |||||
داده مرغ حیرتم را جای بر طاق بلند | آن که در ایوان حسنت بسته طاق از پر زاغ | |||||
باز راه سیر با اغیار سرکردی که رشک | لاله و گل را ز اشگم تر کند در باغ وراغ | |||||
محتشم از چشم تر آتش فشان در دشت غم | آن صنم دامن کشان با این و آن در گشت باغ |