محتشم کاشانی (غزلیات)/دیگر که هوای گل خود روی تو دارد
ظاهر
دیگر که هوای گل خود روی تو دارد | سیلاب سرشک که سر کوی تو دارد | |||||
بر هم زده دارد گل نازک ورقت را | آن باد مخالف که گذر سوی تو دارد | |||||
عشق تو چه عام است که هرکس به تصور | آئینهی خاصی ز مه روی تو دارد | |||||
هر شیفته کز جیب جنون سر بدر آرد | بر گردن دل سلسله از موی تو دارد | |||||
هر مرغ محبت که به آهنگ دمی خاست | شهبال توجه ز دو ابروی تو دارد | |||||
هر دام که افکنده فلک در ره صیدی | پیوند بسر رشتهی گیسوی تو دارد | |||||
هر بی سر و پا را که خرد راند چه دیدم | مجنون شده سر در پی آهوی تو دارد | |||||
هر تیر که عشق از سر بازیچه رها کرد | زور اثر قوت بازوی تو دارد | |||||
هر خیمه که از وسوسه زد خانهی سیاهی | آن خیمه ستون از قد دل جوی تو دارد | |||||
هر باد که جایی گل عشقی شکفانید | چون نیک رسیدیم به او بوی تو دارد | |||||
گر بوالهوسی یک غزل محتشم آموخت | صد زمزمه با لعل سخنگوی تو دارد |