محتشم کاشانی (غزلیات)/به بزمش دوش رنگآمیزی بسیار میکردم
ظاهر
به بزمش دوش رنگآمیزی بسیار میکردم | که میگفت از می و مستی و من انکار میکردم | |||||
گنهکارانه ماندم سر به پیش غمزهاش آن دم | که ذکر عشق میکرد و من استغفار میکردم | |||||
نمیدیدم به سویش تا نمیشد مدعی غافل | به او عشق نهان خود چنین اظهار میکردم | |||||
به چشم رمز گو میکرد سحر اندر جواب من | به ایماعرض شوقی چون به آن پرکار میکردم | |||||
چو او میدید سوی من به سوی غیر میدیدم | حذر کردن ازو خاطر نشان یار میکردم | |||||
به نام دیگری در عشق میگفتم حدیث خود | حریف نکته دان را واقف اسرار میکردم | |||||
شد امشب محتشم یار از نظر بازی من راضی | که سویش دیده بعد از دیدن اغیار میکردم |