محتشم کاشانی (غزلیات)/بزم برهم زدهای ای دل بر خشم به جوش
ظاهر
| بزم برهم زدهای ای دل بر خشم به جوش | چشم از جنگ بغوغالب از اعراض خموش | |||||
| گرمیش شعلهی فروزان ز رخ ماه شعاع | تلخیش زهر چکان از دو لب زهر فروش | |||||
| خواب بیهوشی و کیفیت مستی ز سرش | جسته از پرزدن مرغ سراسیمه هوش | |||||
| ضبط بیتابی خود کرده ولی در حرکت | پیرهن زان تن و اندام و قبازان برو دوش | |||||
| داغ دلهای فکار از حرکاتش به خراش | مرغ جانهای نزار از سکناتش به خروش | |||||
| سخنی کامده از حوصلهی ناطقه بیش | لب فرو بستنش از نطق فروبسته بگوش | |||||
| محتشم هرکه خورد باده به دشمن ناچار | کند آخر می اعراض بدین مرتبه نوش | |||||