محتشم کاشانی (غزلیات)/ساز خروش کرده دل ناز پرورم
ظاهر
| ساز خروش کرده دل ناز پرورم | آماده وداع توام خاک برسرم | |||||
| زان پیش کز وداع تو جانم رود برون | مرگ آمده است و تنگ گرفتست در برم | |||||
| نقش هلاک من زده دست اجل بر آب | نقش رخت نرفته هنوز از برابرم | |||||
| بخت نگون نمود گرانی که صیدوار | فتراک بستهی تو نشد جسم لاغرم | |||||
| خواهد به یاد رخش تو دادن شناوری | سیلی که سر برآورد از دیده ترم | |||||
| گر بر من آستین نفشاند حجاب تو | من جیب خود نه دامن افلاک بر درم | |||||
| ای دوستان چه سود که درد مرا دواست | صبری که من گمان به دل خود نمیبرم | |||||
| گو برگ عمر رو به فنا محتشم که هست | هر یک نفس ز فرقت او مرگ دیگرم | |||||