محتشم کاشانی (غزلیات)/بر در دل میزنند نوبت سلطان عشق
ظاهر
بر در دل میزنند نوبت سلطان عشق | ما و جنون میدهیم وعده به میدان عشق | |||||
رایت شاه جنون جلوه نما شد ز دور | چاک به دامن رساند گرد بیابان عشق | |||||
آن که ز لعلت فکند شور به دریای حسن | کشتی ما را نخست داد به طوفان عشق | |||||
بر سر جرم منند عفو و جزا در تلاش | تا بچه فرمان دهد حاکم دیوان عشق | |||||
عشق ز فرمان حسن داد به دست توام | وه چه شدی گر بدی حسن به فرمان عشق | |||||
زلف تو را آن که کرد سلسلهی پیوند حسن | ساخت جنون مرا سلسلهی جنبان عشق | |||||
کرد چو حسنت برون سر به گریبان دهر | عابد و زاهد زدند دست به دامان عشق | |||||
گرد وی از بس حذر مور ندارد گذر | این دل ویران که هست ملک سلیمان عشق | |||||
ماه رخ آن صنم مه چه رایان حسن | داغ دل محتشم شمسه ایوان عشق |