محتشم کاشانی (غزلیات)/چو بر من زد آن ترک خون خوار تیغ
ظاهر
| چو بر من زد آن ترک خون خوار تیغ | شد از خون گرمم شرر بار تیغ | |||||
| شدم آن چنان کشته او به میل | که از میل من شد خبردار تیغ | |||||
| نه چابکتری از تو هست ای اجل | باو سر فرو آر و بسپار تیغ | |||||
| چه جاییست کوی تو کانجا مدام | ز در سنگ بارد ز دیوار تیغ | |||||
| ازین بزم اگر دفع من واجبست | بنه ساغر از دست و بردار تیغ | |||||
| شود بر زبان تا وصیت تمام | خدا را زمانی نگهدار تیغ | |||||
| شده چشم مست تو خنجر گذار | تو در دست این مست مگذار تیغ | |||||
| بقا سر بجیب فنا در کشد | اگر برکشد آن ستمکار تیغ | |||||
| سگ آن دلیرم که وقت غضب | شود پیش او محتشم وار تیغ | |||||