محتشم کاشانی (غزلیات)/خبر از رفتن آن سرو روانم مدهید
ظاهر
| خبر از رفتن آن سرو روانم مدهید | بیخودم من خبر از رفتن جانم مدهید | |||||
| یا مجوئید نشان از من سرگشته دگر | یا به آن راه که او رفته نشانم مدهید | |||||
| ترسم افتد ز زبانم به تر و خشک آتش | نام آن سرو خدا را به زبانم مدهید | |||||
| بعد ازین بودن من موجب بدنامی اوست | خون من گرم بریزید و امانم مدهید | |||||
| من که از حسرت آن حور به تنگم ز جهان | به جز از مژه رفتن ز جهانم مدهید | |||||
| من که چون نی همه دردم بروید از سر من | خویش را دردسر از آه و فغانم مدهید | |||||
| پهلوی محتشم چون فکند خواب اجل | خواب گه جز ز سر کوی فلانم مدهید | |||||