محتشم کاشانی (غزلیات)/تا اختیار خود به رقیب آن نگار داد
ظاهر
| تا اختیار خود به رقیب آن نگار داد | ناچار ترک او دل بیاختیار داد | |||||
| تا او قرار داد که نبود جدا ز غیر | غیرت میان ما به جدایی قرار داد | |||||
| من خود خراب از می حرمان شدم رقیب | داد طرب به مجلس آن میگسار داد | |||||
| من بار راه هجر کشیدم جهان | او غیر را به بارگه وصل بار داد | |||||
| من کلفت خمار کشیدم بناخوشی | او غیر را ز وصل می خوش گوار داد | |||||
| آن پر خلاف وعده مرا بهر قتل نیز | صد انتظار داد ازین انتظار داد | |||||
| گو محتشم به خواب عدم رو که دیگری | پاس درش بدیدهی شب زندهدار داد | |||||