محتشم کاشانی (غزلیات)/چون نمودی رخ به من یک لحظه بدخوئی مکن
ظاهر
| چون نمودی رخ به من یک لحظه بدخوئی مکن | شربت دیدار شیرین به ترش روئی مکن | |||||
| میکنم گر بیخ عیش خویش میگوئی بکن | میکنم گر قصد جان خویش میگوئی مکن | |||||
| با بدان نیکی ندارد حاصلی غیر از بدی | گر بخود بد نیستی با غیر نیکوئی مکن | |||||
| غمزهات محتاج افسون نیست در تسخیر خلق | صاحب اعجاز را تعلیم جادوئی مکن | |||||
| من که خود کم کردهام دل در رهت دادم مده | عاشق بیداد را خوش دل به دلجوئی مکن | |||||
| گر درین دیوان گناه ما خطای عاشقی است | گو کسی در نامهی ما این خطا شوئی مکن | |||||
| ترک بد خوئی کن اما با گدای پرهوس | گرچه باشد محتشم زنهار خوش خوئی مکن | |||||