محتشم کاشانی (غزلیات)/مرا صید افکنی زد زخم و بند افند در گردن
ظاهر
| مرا صید افکنی زد زخم و بند افند در گردن | به ابروی کمان دار و به گیسوی کمند افکن | |||||
| هم از تندی هم از تمکینش تا آگه شوی بنگر | محرف بستن تیغ و ملایم راندن توسن | |||||
| سر آن شمع فانوس حیا گردم که از شوخی | به جان خلق آتش در زند چون برزند دامن | |||||
| به آن رخسار گندمگون جمالت راست بازاری | که قرص آفتاب آنجا نمیارزد به یک ارزن | |||||
| تو هرجا بگذری از سینهها آتش برافروزی | برآید بوی یک گلشن ولی با دود صد گلخن | |||||
| ز بس کز اتحاد معنوی آمیختم با تو | نمیدانم در آغوش خیالت کاین توئی یا من | |||||
| نخواهد مرد تا حشر ای همایون کوکب تابان | چراغ محتشم کز پرتو مهر تو شد روشن | |||||