محتشم کاشانی (غزلیات)/دی به دنبال یکی کبک خرام افتادم

از ویکی‌نبشته
محتشم کاشانی (غزلیات) از محتشم کاشانی
(دی به دنبال یکی کبک خرام افتادم)
  دی به دنبال یکی کبک خرام افتادم رفتم از شهر به صحرا و به دام افتادم  
  مگر این باده همه داروی بیهوشی بود که من لجه‌کش از یک دو سه جام افتاده‌ام  
  آن چه قد بود و چه قامت که ز نظاره‌ی آن تا دم صبح قیامت ز قیام افتادم  
  به اشارت مگر احوال بگویم که چه شد که ز گویایی از آن طرز کلام افتادم  
  هیچ زخمی نزد آن غمزه که کاری نفتاد من افتاده چگویم ز کدام افتادم  
  من که بودم ز مقیمان سر کوی حضور از کجا آه به این طرفه مقام افتادم  
  محتشم بوی جنونم همه کس فاش شنید چون درین سلسله غالیه‌ی فام افتادم