محتشم کاشانی (غزلیات)/تو را بسوی رقیبان گذار بسیار است
ظاهر
| تو را بسوی رقیبان گذار بسیار است | ز رهگذار تو بر دل غبار بسیار است | |||||
| تو از صفا گل بیخاری ای نگار ولی | چه سود از این که بگرد تو خار بسیار است | |||||
| مرا به وسعت مشرب چنین به تنگ میار | که ملک حسن وسیع است و یار بسیار است | |||||
| ستم مکن که به نخجیر گاه حسن ز تو | شکار پیشهتر اندر شکار بسیار است | |||||
| به حد خویش کن ای دل سخن که چون تو شکار | فتاده در ره آن شهسوار بسیار است | |||||
| بناز بار تمنای او بکش که هنوز | به زیر بار غمش بردبار بسیار است | |||||
| صبا به لطف برانگیز گردی از ره دوست | که دیدهها به ره انتظار بسیار است | |||||
| بگو بیا و بگردان عنان ز وادی ناز | که در رهت دل امیدوار بسیار است | |||||
| هنوز چون مگس و مور ز آدمی و پری | بخوان حسن تو را ریزهخوار بسیار است | |||||
| به یک خزان مکن از حسن خویش قطع امید | که گلستان تو را نوبهار بسیار است | |||||
| برون منه قدم از راه دلبری که هنوز | چو محتشم به رهت خاکسار بسیار است | |||||