محتشم کاشانی (غزلیات)/خوش آن بیداد کز فریاد من جانان برون آید
ظاهر
| خوش آن بیداد کز فریاد من جانان برون آید | نفیر دادخواهان سر کشد سلطان برون آید | |||||
| به عزم بزم خاصش گیرم آن دم دامن رعنا | که داد دادخواهان داده از ایوان برون آید | |||||
| فلک هم در طلب سرگشته خواهد گشت تا دیگر | چنین ماهی ازین نیلوفری ایوان برون اید | |||||
| خوش آن ساعت که از اطراف صحرا سر زند گردی | چو گرد از هم به پا شده محمل جانان برون آید | |||||
| امان ده یکدم ای ماه مخالف حسبة لله | که طوفان خوردهای از ورطهی طوفان برون آید | |||||
| غم جانم مخور ای همنشین اینک رسید آن کس | که آن شاه جهان از چشمهی حیوان برون آید | |||||
| به مجلس محتشم را باز خندان میبرد آن گل | معاذالله اگر این بار هم گریان برون آید | |||||