محتشم کاشانی (غزلیات)/ما به عهدت خانهی دل از طرب پرداختیم
ظاهر
| ما به عهدت خانهی دل از طرب پرداختیم | در به روی خوش دلی بستیم و باغم ساختیم | |||||
| سایهپرور ساخت صد مجنون صحراگرد را | رایتی کاندر بیابان جنون افراختیم | |||||
| خشک بر جا ماند رخش فارس گردون چو ما | توسن جرات به میدان محبت تاختیم | |||||
| عشق او ما را گرفت از چنگ دیگر دلبران | تن برون بردیم ازین میدان ولی جان باختیم | |||||
| گر توکل را درین دریاست دخل ناخدا | بادبان برکش که ما کشتی در آب انداختیم | |||||
| تا محک فرسا نشد نقد محبت یک به یک | ما زر ناقص عیار خویش را نشناختیم | |||||
| محتشم بهر چراغ افروزی در راه وصل | هرزه مغز استخوان خویش را بگداختیم | |||||