محتشم کاشانی (غزلیات)/باز امشب ز اقتضای شوخ طبعیهای او
ظاهر
باز امشب ز اقتضای شوخ طبعیهای او | بر سر غوغاست با من چشم بر غوغای او | |||||
در حجابست از لب و گوش آن چه میگوید به من | با دو چشم والهی من نرگس شهلای او | |||||
انتظار از آن سوارم میکشد کز بار ناز | بس گران میجنبد از جارخش استغنای او | |||||
در صبوحی میتواند کرد پیش از آفتاب | روز را از شب جدا روی جهان آرای او | |||||
چون به عزم رقص میآید به جنبش قامتش | عشوه پنداری که میریزد ز سر تا پای او | |||||
پیش از آن کاید به رقص از انتظارم میکشد | نیم جنبشهای مخفی او قد رعنای او | |||||
باغبان چندان که گل میچیند از بالای شاخ | من گل عیش و طرب میچینم از بالای او | |||||
در صف بیگانه خوبان دیدهام ماهی که هست | صد نشان از آشنایی بیش در سیمای او | |||||
داد دقت داده تا آورده جنبش در قلم | صانع یکتا برای حسن بیهمتای او | |||||
مشتری اینست اگر افتاد بر بالای هم | میشود امروز صد خون بر سر کالای او | |||||
میسزد کان خسرو خوبان به این نازد که هست | کوهکن رسوای شیرین محتشم رسوای او |