محتشم کاشانی (غزلیات)/زهی ز دست کرم گسترت کرم باران
ظاهر
| زهی ز دست کرم گسترت کرم باران | فدای دست و دلت جان این درم داران | |||||
| به رنگ دست تو ابری ندیده چشم فلک | که سیم ناب و زر سرخ از آن بود باران | |||||
| تفقد تو تدارک پذیر نیست که نیست | ز ممکنات سبک باری گران باران | |||||
| ز گرم خونی و غمخواری تو کار حسد | به این رسیده که خونم خورند غمخواران | |||||
| مدد که درین ملک رتبه سنجانند | سبک کنندهی قدر بزرگ قدر | |||||
| نوشت نسخهی امساک و صبر هر که گرفت | به جز تو در مرض فقر نبض بیماران | |||||
| جهان به چشم مبیناد محتشم من بعد | به جز تو گر بودش چشم یاری از یاران | |||||