محتشم کاشانی (غزلیات)/همچو شمع از مجلست گریان و سوزان میرویم
ظاهر
| همچو شمع از مجلست گریان و سوزان میرویم | رشک بر رخ تاب در دل داغ بر جان میرویم | |||||
| همره ما جز خیال کاکل و زلف تو نیست | خود پریشانیم و با جمعی پریشان میرویم | |||||
| ساختن با محنت عشق تو آسانست لیک | از جفای دهر و ناسازی دوران میرویم | |||||
| همچو بلبل بینوا دور از گلستان میشویم | همچو طوطی تلخ کام از شکرستان میرویم | |||||
| همچو مور از پایهی تخت سلیمان گشته دور | هم به یاد او سوی تخت سلیمان میرویم | |||||
| یعنی از خاک حریم شاه سوی ملک فارس | ز اقتضای گردش گردون گردان میرویم | |||||
| محتشم درمان درد ما وصال یار بود | وه که درد خویش را ناکرده درمان میرویم | |||||