محتشم کاشانی (غزلیات)/ساربان بر ناقه میبندد به سرعت محملی
ظاهر
| ساربان بر ناقه میبندد به سرعت محملی | چون جرس ز اندیشه در بر میطپد نالان دلی | |||||
| محمل آراییست یکجا گرم با صد آب و تاب | جای دیگر آه سرد و گریهی بیحاصلی | |||||
| یک طرف در نیت پرواز باز جان شکار | یک طرف در اضطراب مرگ مرغ بسملی | |||||
| شهر ویران کردهای را باد صحرا در دماغ | باد در کف چون گل از وی بیدلی پا در گلی | |||||
| وای بر صحراییان کز شهر بیرون میرود | بیترحم صید بندی ناپشیمان قاتلی | |||||
| سیل اشگ من گر افتد از پی این کاروان | ز افت طوفان خطر گاهی شود هر منزلی | |||||
| از بنیآدم ندیدم محتشم مانند تو | وصل را نامستعدی انس را ناقابلی | |||||