محتشم کاشانی (غزلیات)/طبیب من ز هجر خود مرارنجور میدارد
ظاهر
| طبیب من ز هجر خود مرارنجور میدارد | مرا رنجور کرد از هجر و از خود دور میدارد | |||||
| چو عذری هست در تقصیر طاعت می پرستان را | امام شهر گر دارد مرا معذور میدارد | |||||
| به باطن گر ندارد زاهد خلوت نشین عیبی | چرا در خرقهی خود را این چنین مستور میدارد | |||||
| اگر بینی صفایی در رخ زاهد مرو از ره | که صادق نیست صبح کاذب اما نور میدارد | |||||
| سیه روزم ولی هستم پرستار آفتابی را | که عالم را منور در شب دی جور میدارد | |||||
| طلب کن نشه زان ساقی که بیمی چشم خوبان را | به قدر هوش ما گه مست و گه مخمور میدارد | |||||
| پس از یک مردمی گر میکنی صد جور پیدرپی | همان یک مردمی را محتشم منظور میدارد | |||||